سفرمون به دبی....
سلام گل زندگیممممم جونم واست بگه که قرار بود آخر آذر ماه بریم به مسافرت اون هم با خونواده ی عمو محسن ولی به خاطر امتحانات سارا جون افتاد به تاخیر و این شد که اول بهمن یعنی روز چهارشنبه 1393/11/1واسه ی ساعت 1:45بلیط داشتیم ..یک گروه 9نفره که، سه خونواده بودیم !! عمو محسن و دوست خانوادگیمون آقای سجادی و ما ، که البته جای همگی خالی خیلی خیلی خوش گذشت.. من خودم اصولا از ارتفاع و هیجان خیلی میترسم ولی دخملی برعکس من مثل باباش هست و عاشق هیجان خلاصه اینکه ما روز چهارشنبه ساعت 11 فرودگاه بودیم و پروازمون هم با هواپیمای fly dubai بود، و...
نویسنده :
مامانی
11:47